عوامل گوناگونی موجب شدند که به تدریج نارسائی قرارداد کار بعنوان منبع اساسی وانحصاری حاکم بر روابط کار روشن شود . مکاتب مختلف فلسفی، اجتماعی ، اقتصادی با تشریح عیوب و نواقص سیستم لیبرال که منجر به فقر و فاقه طبقه کارگر شده بود توجه قانونگزاران را به مداخله در روابط کار و لزوم وضع قوانین حمایتی برای بهبود وضع کارگران و دفاع از حقوق ایشان در برابر کار فرمایان جلب کردند . در این گفتار از یادآوری تفصیلی آن مباحث خودداری می کنیم و فقط بذکر انتقادات مربوط باصل حاکمیت اراده و آزادی قراردادها که مبنا و پایه اهمیت فوق العاده قرارداد کار و شناخت آن بعنوان بهترین وسیله و در عین حال وسیله منحصر تأمین منافع طرفین بود اکتفا می نماییم .
ادامه مطلب ...روابط بین کارگر و کارفرما به معنایی که امروز در حقوق کار مورد توجه است و در تعهد یکطرف ( کارگر ) به قرارداد نیروی کار خود در اختیار و تحت اداره دیگری (کارفرما) در برابر عوض معین خلاصه می شود ، اگر چه طی قرون در جوامع مختلف بشری وجود داشته است ، اما مقررات حاکم بر این روابط همواره یکسان نبوده و دستخوش تحولات زیادی شده است .
از آنزمان که انسانها از زندگی ساده غارنشینی و شکار حیوانات دست برداشتند و برای ادامه زندگی مجبور باتخاذ روشهای تولیدی پیچیده تری شدند رفته رفته دسته ای از افراد بشر بجای اینکه خود مستقیماً کار کنند از کار دیگران استفاده می نمودند و بدیشان چیزی ( بصورت غذا، لباس ومسکن و بعداً وجه نقد ) می پرداختند . با این تغییر وتحول رابطه کار بوجود آمد . عده ای نیروی کار خود را در اختیار دیگری می گذاردند و از راه عوضی که بدست می آوردند زندگی خود را تأمین می نمودند. در برابر دسته دیگری از کار دسته اول برای گرداندن چرخ کارهای تولیدی و جلب منفعت استفاده می کردند . این وضع در جوامع امروز نه تنها وجود دارد بلکه روزبه روز بر وسعت دامنه آن اضافه می شود . تا بدانجا که به نظر بعضی از متخصصین حقوق کار ، درآینده نزدیکی اکثریت اعضاء جامعه را کسانی تشکیل می دهند که مزد بگیر بوده و تحت تبعیت و دستور دیگری کارخود را انجام میدهند و بدینسان اکثریت مردم مشمول مقررات کارخواهند شد .
برای رسیدن به مرحله فعلی، و ایجاد مقررات خاص و ویژه ای که حاکم بر روابط بین کسانی که کار می کنند وافرادیکه از کار دسته اول استفاده می کنند باشد ، راه دور و درازی پیموده شده است . کار مدتها مفهومی پست و تحقیرآمیز داشت و قدرتمندان جامعه خود تن بکار نمی دادند و برای انجام کارهای خویش افراد دیگر را بصورت برده و رعیت وخادم در خدمت خود در می آوردند و از کار ایشان استفاده می کردند . بررسی رابطه کار در چنین نظامهای اجتماعی اگر چه می تواند جالب باشد اما مورد بحث این مقاله نیست زیرا به زحمت می توان پذیرفت که رابطه کار در صور یاد شده جنبه قراردادی داشته است و بین طرفین قراردادی ، از نوع قراردادهای نظام حقوقی فعلی ، منعقد می شده است . زیرا تنظیم قرارداد مستلزم قبول تساوی طرفین و آزادی اراده ایشان است که در رابطه بین ارباب و برده و رعیت وجود آن بشدت مورد تردید می باشد بلکه میتوان گفت عدم آن محل انکار نیست . در این سطور هدف این است که روابط کسانی که کار می کنند (باصطلاح امروز کارگر ) و کسانیکه کار دسته اول تحت تبعیت ایشان و با پرداخت مزد از جانب آنان انجام می شود ( در اصطلاح حقوقی فعلی کارفرما ) ، از زمانی که این رابطه تابع قرارداد بین طرفین شده است ، مطالعه شود و بویژه این نکته بررسی گردد که قرارداد منعقد بین طرفین در تنظیم روابط ایشان چه نقشی دارد .
با توجه به تحولی که در نقش قرارداد کار حاصل شده است این موضوع را در چهار بخش مورد بحث قرار می دهیم . ابتدا قرارداد را بعنوان منبع اساسی روابط حقوقی کار مطالعه می کنیم سپس از مداخله قانونگذاران در روابط کار وایجاد مقررات کار و گسترش روابط جمعی کار که موجب تضعیف موقع قرارداد کار و پیدایش تئوریهای جدید در رابطه کار گردید سخن خواهیم گفت، و بالاخره نقش فعلی قرارداد کار را بررسی می کنیم .
اگرچه مهندسی ایمنی/قابلیت اطمینان به عنوان یک رشته علمی یکپارچه توسعه نیافته است، اما مجموعه فعالیت هایی که سابقاً زیر مجموعه مهندسی می دانستند را توسعه داده است. چون هیچ فعالیت بشری خالی از ریسک نبوده، و هیچ تجهیزاتی نیز بدون خطا نمی باشد، فن آوری ایمنی برای بهینه نمودن ریسک رشد کرده است. این تلاش به منظور متعادل نمودن ریسک در برابر عواید فعالیت ها و هزینه های کاستن بیشتر میزان ریسک می باشد.همینطور، مهندسی قابلیت اطمینان، در مراحل اولیه طراحی بدنبال طرحی بود که هزینه خطای کاستن در برابر ارزش بهینه سازی را متعادل نماید.
واژه مخفف RAMS من بعد به منظور آسان نمودن استفاده از قابلیت اطمینان، در دسترس بودن، نگهداشت پذیری و ایمنی استفاده می شود.
ادامه مطلب ...تحقیقات جدید نشان میدهد مشاهده فردی که در یک سازمان علناً شخص دیگری را مقصر مشکلی قلمداد میکند، احتمال بروز فرافکنی را در آن سازمان افزایش میدهد و این عارضه به مانند ویروس آنفلوانزا منتشر میشود.
به گزارش پایگاه خبری نیوزوایز، محققان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و استنفورد با انجام 4مطالعه دریافتند مقصر دانستن دیگران بهطور علنی باعث میشود تا این عمل به مانند ویروس بیماری پراکنده شود. مقصر دانستن به سرعت پخش میشود زیرا به این احساس دامن میزند که وجهه شخصی مورد حمله قرار گرفته و باید از آن محافظت کرد. یافتههای این مطالعات در شماره نوامبر نشریه روانشناسی اجتماعی تجربی به چاپ رسیده است.
دکتر فاست، سرپرست این تحقیق گفت وقتی میبینیم افرادی از خویشتن محافظت میکنند، ما هم حالت تدافعی بهخود میگیریم. سپس سعی میکنیم با مقصر دانستن دیگران برای اشتباهات خود، از وجهه شخصیمان دفاع کنیم. این کار در لحظه انجام عمل خوشایند شخص است، اما در درازمدت وجهه شخص را تخریب میکند و برای کارکرد سازمان و نیز جامعه زیانبار است.
مقصر دانستن دیگران زمانی به مشکل تبدیل میشود که افراد، نگران امنیت خود در یک سازمان باشند. از این رو، وقتی افراد احساس کنند که شغلشان مورد تهدید است، مقصر دانستن دیگران افزایش مییابد. فاست خاطرنشان کرد که هنگامی که مقصر دانستن بهخصوص توسط رؤسا به عملی عادی بدل شود، آثار آن بر یک سازمان میتواند مخرب و مسری باشد.
در نتیجه کسانی که بیم دارند به خاطر موضوعی انگشت اتهام به سویشان نشانه گرفته شود، میل کمتری برای مخاطرهکردن پیدا میکنند، نوآوری یا خلاقیت کمتری به خرج میدهند و کمتر احتمال دارد که از اشتباههای خود درس بیاموزند. فاست یادآوری کرد که مقصردانستن، باعث ایجاد فرهنگ بیم میشود و این امر به انواع پیامدهای منفی برای شخص و گروه منجر میشود.
هر کس میتواند در برههای از زندگی مشکلات را به گردن دیگران بیندازد، اما به گفته فاست، این قبیل افراد یک رشته صفات مشترک دارند، از جمله اینکه بسیار از خودشان دفاع میکنند، احتمال خودشیفتگی در آنان بیشتر میشود و معمولاً بهطور مزمنی احساس ناامنی میکنند.
نویسندگان تحقیق یادشده از ریچارد نیکسون، رئیسجمهوری سابق آمریکا یاد میکنند که نیاز شدیدی به تقویت و محافظت از وجهه شخصیاش داشت و از اینرو همواره دیگران را مقصر نارساییهای خود میدانست. دستیاران وی میگویند همین حالت وی بر دولت سایه افکنده بود. همین فرهنگ بیم و مقصر دانستن دیگران بود که نهایتاً باعث سقوط نیکسون شد.
آزمایشها نشان میدهد کسانی که شاهد فرافکنی دیگران هستند، همین کار را با دیگران انجام میدهند. همین آزمایشها حاکی از آن است که کسانی که بر ارزش خود تأکید میکنند، کمتر به مقصر دانستن دیگران میپردازند.در این آزمایشها مقصر دانستن دیگران در گروههای هدفی که امکان تأکید بر ارزش خود را داشتند، از بین میرفت. فاست خاطرنشان کرد فراهم آوردن فرصت برای تقویت ارزش ذاتی افراد، نیاز به مقصر دانستن دیگران را در آنان از بین میرود.
کارشناسان میگویند این یافتهها پیامدهای مهمی برای مدیران اجرایی دارد. مدیران باید از این یافتهها یاد بگیرند و رفتارهایی از خود نشان دهند که به شکلگیری فرهنگ ایمنی روانی، یادگیری و نوآوری در سازمان کمک کند.
آدمها زندگی میکنند… انسانها زیبا زندگی میکنند!
آدمها میشنوند… انسانها گوش میدهند!
آدمها میبینند… انسانها عاشقانه نگاه میکنند!
آدمها در فکر خودشان هستند… انسانها به دیگران هم فکر میکنند!
آدمها میخواهند شاد باشند… انسانها میخواهند شاد کنند!
آدمها،اسم اشرف مخلوقات را دارند… انسانها اعمال اشرف مخلوقات را انجام میدهند!
آدمها انتخاب کردهاند که آدم بمانند… انسانها تغییر کردن را پذیرفتهاند، تا انسان شدند!
آدمها میتوانند انسان شوند… انسانها در ابتدا آدم بودند!
آدمها… انسانها…
“آدمها آدماند… انسانها انسان!
اما…
آدمها و انسانها هر دو انتخاب دارند…
اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است ”.